دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

۲۶

سلام 

با عرض پوزش از اینکه این وبلاگ اینقدر دیر آپ می شه!

هفته پیش ساعت ۱۱ رفتم خونه ماهک که بریم بیرون. گفتیم بریم جاده (جاده چالوس). منم که پایه اینجور جاها رفتنم پامو گذاشتم رو گاز و ۲ ۳ ۴ ۵ رفتیم جاده. اولش جو گرفت گفتم می ریم تا چالوس بر می گردیم.    اما اول جاده نرسیده.... کلی ماشین جو گیر که فکر کنم همون موقع که ما تصمیم رفتیم بریم جاده اینام هوسی شده بودند و زده بودند بیرون.  اولش گفتم حتما تصادفی شده بد دیدیم نه بابا یه مشت سرهنگ ریختن دم در پاسگاه اول جاده و فقط سد معبر کردند.   بعد نیم ساعت ازشون رد شدیمو دوباره زدیم دنده ۲ ۳ ۴ ۵ .... هوا که تووووووووووپ رودخونه هم که حسابی اب داشت فکر کنم تا ۲ سال دهن این سازمان آب با این حجم آب بسته شه. وسط راه دیدم باز یه صف ۳ ۴ کیلومتری ماشین وایستاده آخر کاشف به عمل اومدیم که از ۱۰ تا ۲۰ اردیبهشت باغ گل برگزاره. خلاصه بعد نیم ساعت رسدیدم دم در اصلی باغ گل. یه پارکینگ نبود که این همه مردمی که اومده بودن اونجا ماشیناشونو پارک کنن. خلاصه ماشین رو پارک کردیم و رفتیم باغ گل. این باغ پر گل لاله اونم از انواعو اقسامش بود. عکسای پائین رو نگاه کنید خودتون متوجه می شین.

پیشول و باغ گل

ماهک و باغ گل 

 باغ گل۱

 باغ گل۲ 

باغ گل۳

باغ گل۴

این ماهک من عشق شقایقه اول جاده تا چشمش به شقایقا افتاد همچین جیغی زد من گفتم در ماشین باز شده یا مورچه گازش گرفته خلاصه کلی ذوقید بچم.

گفتم نگه دارم بچینی گف نه!! شقایقو بچینی نیم ساعت بعد پژمرده می شه. ( اینم نکته علمی فرهنگی)

بعد از بازدید از باغ گل که واقعا عجیب بود یه جشنواره باشه اونم مجانی دوباره زدیم دنده ۲ ۳ ۴ ۵ راه افتادیم. دیدیم دیره گفتیم بریم تا سیاه بیشه برگردیم. من که ابن بچمو عید شمال نبردم لاقل تا سایه بیشه بریم و برگردیم.  اونا که شمال از جاده چالوس می رن حتما اول کندوان یادشون هست. یه محوطه باز که آش دوغ و آش رشته می فروشن با عدسی چای دارچینی ....

زدیم بغل و جاتون خالی دو تا آش رشته گرفتیم که ماهکم سریع قبل از صرف شدن یه عکس تپل ازشون انداخت.

 کندوان۱

یه نکته انحرافی هم تو عکس بالا هست اما زیاد دقت نکنین. هرکی گف چی تو اون عکس مورد توجه تر از آن دو آش هست در پست بعدی ماهک بهشون جایزه می ده.

کندوان ۲

پس از صرف اون دو آش داغ رفتیم تو تونل و از اونور که اومدیم بیرون دوباره این ماهک من از ذوق می خواست از پنجره ماشین بپره بیرون. فکر کنم یه ۹۹۹۹۹۹۹۹ باری گف سلام شماااااااااااااال ( به زبان کودک ۲ ساله خوانده شود) اما واقعا بچه ۲ سالگی می تونه حرف بزنه. اگه نشه هم کودک درون ماهک من می تونه اونم جوری که آدم از خنده می خواد بترکه. دلم واسه بچم کلی سوخ از این به بعد هر هفته می برمش شمال .

سیاه بیشه رو رد کردیم یه ۵ کیلومتری رفتیم جلو یه گوه زدیم بغل. من زیاد توضیح نمی دم چون عکسها خودشون می گن چه جایی بود. توضیح این قسمت تصویری بید.

 سیاه بیشه۱

سیاه بیشه ۲ 

سیاه بیشه ۳ 

برگشتیم سمت سایه بیشه و جاتون خالی یه جیگر حسابی زدیم تو رگ. ماهکم می گه از این به بعد هر وقت خواستیم جیگر بخوریم بیایم اینجا!!!!!  منم

ساعت ۷ فکر کنم رسیدیم خونه ماهکم. البته هنوز من یه یک ساعتی راه تا خونه داشتم.