دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دیدار اجداد در یک ساعت

سلام

امروز بعدازظهر مامانمو برداشتم و رفتیم خونه مادربزرگم تا مامان رومبلیهاشونو که دوخته بود بده.  بعدش هم به مامانبزرگم گفت اگه میرید بعشت زهرا بیایین بریم.مامانبزرگمم خیلی وقت بود یه سر به شوهرش نزده بود و با کلی ذوق و شوق   حاضر شد و راه افتادیم سمت  بهشت زهرا. فکر کنم یه ۳سالی از آخرین باری که رفته بودم می گذشت.

با اونکه فردا عیده اما اتوبان خلوت بود. نرسیده به بهشت زهرا نگه داشتم و دو تا دسته گل و دو تا گلاب گرفتم. اول رفتیم سر خاک بابابزرگم. یه ۵ دقیقه طول کشید تا من آب بیارمو روی سنگ و بشوریم تا یکم خنک شه و گردوخاکاش بره. قبر برادر پدربزرگمم تو همون قطعه ایه که پدربزرگم دفنه. یه سرم رفتیم سر خاک اون بنده خدا و چندتا فاتحه هم برای اون دادیم.

بعدش رفتیم سراغ مادربزرگ مامانم و بعدشم پدربزرگ مامانم کسایی که من می شدم نتیجه شون.    قطعه های این دو نفر با یه خیابون فاصله از هم قرار داشت. با خودم فکر کردم که اگه زن و شوهر بعد از مرگشون پیش هم دفن شن اون دنیا چه حسی نسبت به هم می تونن داشته باشن. این دو نفر که با هم یه خیابون فاصله دارند چه حال و حسی دارند؟

بعدش رفتیم سر خاک دائی مامانم. خدا بیامرز سن زیادی نداشت وقتی فوت کرد شاید ۴۰ شایدم کمتر. از حق نگذریم منم خیلی دوست داشت. هیچ وقت یادم نمی ره همیشه می گفت آدم یه پسر داشته باشه مثل من دیگه غمی نداره.  خدا بهش ۳تا دختر داده بود.

از اونجا رفتیم سرخاک پسر دائی مامانم اونم بنده خدا ۲۵ سالش بود که پارسال سکته کرد و فوت کرد. ۲سال بود عروسی کرده بود و هنوز بچه دار نشده بودند. خدا رحمتش کنه.

خانواده ای رو دیدم که حدود ۲۵ نفر می شدند. سر یک قبر زیلو پهن کرده بودند و چایی آورده بودند و میوه و نشسته بودند و میگفتند و می خندیدند و یه جورایی خوش بودند. اونطور که من متوجه شدم اون سنگ قبر مال پدرشون بوده و روز جمعه بچه هاش دورش جمع شده بودند. صحنه تکون دهنده ای بود. 

از اونجا رفتیم قطعه هنرمندان. مادربزرگ تو ماشین نشست و من به اتفاق مامان رفتیم یه سر بزنیم.  

نمی دونم اما همیشه اولین نفری که بهش سر می زنم فردینه. همیشه عکس جونیاش بالای سرشه. همیشه هم امکان نداره کسی اونجا باشه و یه فاتحه واسش نفرسته. منم به رسم احترام نشستم و یه فاتحه فرستادم.  روحت شاد. دقیقا پایین سنگ قبرش روبیک منصوری قرار داره. کسایی که فیلمای قدیمی نگاه کردن حتما این نام و شنیدند. مرد شماره یک موزیک و صدابرداری. منوچهر نوذری . بهمنیار . ملک ااشعرا بهار . یکجا شلوغ بود رفتم ببینم چه خبره. آره مزار پوپک گلدره. بازیگر نقش اول نرگس.   خدا بیامرزدش . تمام هنرمندان رو

 بعد از اون رفتیم سرخاک پسر عمه خودم. این بنده خدا هم ۲۸ سالش بود که فوت کرد. به خاطر یه غده بدخیم.

حدودا ۱ساعت داخل بهشت زهرا بودم و همه اهل قبور فامیل رو سر زدیم. همیشه وقتی میرم بهشت زهرا یه حس و حال دیگه می گیرم. شاید چون اونجا آدمایی رو میبینم که دستشون از این دنیا کوتاه هست و بدون اتصال به دنیای مادی آروم خوابیدند. راحت و آسوده بدون تشویش.

روی تمام قبوری که رفتیم یکم گلاب و دو شاخه گل پرپر کردیم و ۳تا فاتحه واسشون فرستادیم.   نمی دونم دوباره کی بشه بهشون سر بزنم اما خدا همشونو بیامرزه و آسوده بخوابند.