دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

سفر به نصف جهان

سلام

دیروز منو ماهکم برای اولین بار تو دوران دوستیمون رفتیم مسافرت.   یه مسافرت یه روزه اونم اصفهان. جاتون خالی خیلی خوش گذشت حیف که وقتش کم بود.

از طرف شرکت باید می رفتم اصفهان ماموریت. منم فرصت رو قاپیدمو به اتفاق ماهکم ماموریت و تبدیل به مسافرت کردیم.

صبح ساعت 6 از دم در خونه ماهکم دو نفری راه افتادیم رفتیم سمت نصف جهان. می دونین به سر دو نفر که یکیشون وقتی باباش داشته از جاده شهریار می رفته اصفهان در خواب ناز بوده و اون یکیشونم اصلا تا حالا از اون جاده اصفهان نرفته چی پیش می یاد.  این میشه که بعد از یک ساعت می بینن تو جاده مخصوص کرج تهران دارن میرند سمت اتوبان آزادگان تا از اونجا برن قم بعدشم اصفهان

خلاصه تو راه اونقدر جاتون خالی میوه خوردیم و صحبت کردیم که رسیدیم مجتمع مهتاب نرسیده به قم. به اتفاق ماهک جانم رفتیم یه صبحونه مفصل زدیم. ماهکم هوس غذا کرده بود و چشمش به سوسیس تخم مرغ که افتاد تازه انگار از خواب پا شده بود. بعد از صبحانه مفصلی که زدیم تو رگ دوباره مسیر بدون درخت قم کاشان رو ادامه دادیم به سمت اصفهان. از موارد مهم این مسیرم جریمه شدن 20000 تومانی خوشگل بنده اونم به علت داشتم سرعت غیر مجاز (همش 148 تا )  در جاده 4 بانده اتوبان کاشان و روشن شدن چراغ بنزین ماشین اونم به علت اینکه من و ماهکم گرم صحبت و گفتگوی تمدنها بودیم می تونم اشاره کنم.

بعد از کلی آدرس پرسیدن از همکارم و زنگ زدن به حوزه من و ماهکم به مقصد رسیدیم. حالا بعد از دیدو بازدید و ماچو بوسه و چاقسلامتی کردن ماهکمم رو به عنوان نامزدم معرفی کردم و معرفی کردن همانو مبارک گفتنا و شیرنی خواستن همان . این حوزه اصفهان یه جورایی با رخدادهای زندگی من در ارتباطه آخه پارسال همین موقعها که بود که من رفتم اصفهان و خبر قبولیم تو دانشگاه رو دادند. امسال هم که با ماهکم رفته بودم و بازم دست خالی خلاصه کلی شرمنده بازی پیش اومد. شانس آوردیم حالا مدیر حوزه نبود والا یه ناهار رو اونجا افتاده بودم.

قرار بود تا 2 کارم تموم شه اما از بدشانسی تا 3 طول کشید و کلی تو دلم به این شانسم که مجبور شدم دوباره یه ویندوز رو سیستم سرور بریزم درود می فرستادم.

ساعت 3:30 از حوزه زدیم بیرون و به همکار اصفهانیم گفتم مارو برسون به یه رستوان خوب و اونم مارو برد خیابون عباسی تو اصفهان.   اون رستوران رو می شناختم رستوران خوبی بود. من و ماهکم هم به اندازه 2روز غذا سفارش دادیم و بدون پرهیز و این حرفا نوش جان کردیم. دیگه داشتم می ترکیدم.

بدو بدو پریدیم تو ماشینو رفتم نقش جهان.  بازار مسگرها عالی قاپو مغازه های شیکان پیکان دوره نقش جهان خلاصه تا 7 گشت می زدیم و حسابی خوش گذشت. کلی هم عکسای خوشگیله انداختیم.

این ماهک بنده چمن رو که دید هوس کرد بدون کفش رو چمن راه بره اولش کفشارو در اورد و یه مانوری داد اما بعدش به دلیل چشمای اصفهانیای عزیز از ادامه این کار منصرف شد

امان از این جاده های پرترافیک اصفهان که انگار تنشون خورده به تنه تهرانیا ترافیک خفن خفمون کرد و فقط تونستیم 33 پل رو اونم از تو ماشین زیارت کنیم و بدلیل شلوغی بی خیال پل خواجو شدیم.

برگشتنی از جاده سلفچگان اومدیم گفتیم زودتر برسیم مثلا. ساعت 1 من ماهکمو جلو خونشون پیاده کردم و در کوچه رو باز کردم و فرستادم تو خونه و خداحافظی کردم.

اگه می تونستم شب رو همون تو ماشین می خوابیدم انقدر خسته بودم اما خوب گقتم آروم آروم می رم بهتره بابا اینا هم نگران نمی شن

شانس ما اینجا هم همچین یه حال توپ به ما دادو اتوبان کرج تهران رو بستند      تا من خوابالو مجبور شم کل مسیر رو از جاده مخصوص بیام.

می تونم بگم جاتون خالی به عنوان اولین سفر 2نفره به منو ماهکم کلی خوش گذشت. هیچ وقت اون روزو یادم نمیره و امیدوارم دوباره مامان ماهکم اجازه بده که ماهکمو ببرم مسافرت منتها ایندفه نه یه روزه

خوب این پست مشترکه

سلام

پیشولکم همه چی رو توضیح داده .یه اتفاق بامزه تو مجتمع مهتاب افتاد .من نمیدونم چرا اون موقع صبح هوس ماست چکیده کرده بودم یدفعه بین غذا هایی که چیده بودن چشمم به یه ظرف بزرگ پر از ماست چکیده افتاد منم این شکلی  یه پیش دستی رو پر کردم .بعد از اینکه صبجانه رو (که ماله من بیشتر شبیه غذای بین روز بود) خوردیم من ظرف ماست رو گذاشتم جلوم و با لذت یه قاشق پر ازش ورداشتم داشتم با پیشو حرف میزدم و همونطوری گذاشتمش تو دهنم  بعدش بلافاصله قیافم این شکلی شد   چرا؟ خوب آخه اون خامه بود نه ماست .احتمالا ملت پیش خودشون گفتن این دخمله چقده خامه دوست داره .حالا پیشو میگه تو با چه انگیره فکر کردی سر صبحانه ماست چکیده میدن؟  من نمیدونم شما میدونین؟ 

انگاری من به ماست گیر داده بودم.موقع ناهار غیر از یه عالمه غذایی که سفارش دادیم  خورشت ماست هم سفارش دادیم .من که خیلی دوست داشتم .ماست و زعفرون و گوشت فک کنم شکر واینقدر شیرین بود که نتونستیم با غذا بخوریمش .برای همین تو ظرف یه بار مصرف با خودمون اوردیم .شب موقع خدافظی با پیشو  ظرف یه بار مصرفه از روی همه بارها افتاد