دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

وقتهای تلف شده

سلام.

دیروز جشنواره تموم شد و من تو این مدت فرصت نکردم تمام فیلمهایی که دیدم و نام ببرم و نظر شخصی خودم رو در موردشون بگم. کم و بیش می دونید سیمرغهای امسال که واقعا میشه گفت حیف سیمرغ برای امسال سینما که یه فیلم آس نداشت رو چه کسایی دیشب بردند به خونه اشون!!!

فعلا یه توضیح مختصر در مورد فیلمهای نه چندان جالب جشنواره بدم بعدش می رسیم به جوایز جشنواره و در پست های بعدی در مورد فیلمهای به نسبت خوب جشنواره امسال نظر می دم.

سبز کوچک!!!

فیلمی که به جای خاک آشنا اکران شد و در سبک فیلمهای مجید مجیدی بود اما در حد ضعیف.

خلاصه فیلم در مورد محمد، نوجوان ۱۲ ساله، قصه‌ای نوشته که در مسابقات داستان نویسی آموزشگاه‌ها، مقام اول را کسب کرده‌است. مسئولان آموزش و پرورش می‌خواهند در روز نیمه شعبان، طی مراسمی به او جایزه بدهند اما در این روز اتفاقاتی می افته که ...

احضار شدگان!

در یک کلام مزخرف!!!! فقط کم مونده بود تماشاچیا صندلیای سینما رو از جا بکنند و پرت کنن رو پرده!. من موندم آرش معیریان هدفش از این سبک فیلم سازی چیه!! سیمرغ بلورین بدترین فیلم رو میشه به این فیلم داد. کاش یه همچین سیمرغی هم داشتیم!

 

تولدی دیگر!

این فیلم باید در بخش بین الملل اکران می شد! فیلم به زبان عربی با زیر نویس فارسی تمام بازیگرا هم عربی بودند. داستان در مورد ملوان جوانی به نام زهیر ه که برای یافتن درآمدی بیش تر، همسر باردارش را در جنوب لبنان رها کرده، با خبر می شود خانه اش در اثر بمباران ویران شده و همسرش نیز کشته یا ناپدید شده است. او به زحمت خود را به لبنان می رساند. این دو در بحبوحه درگیری ها در موقعیتی از کنار هم عبور می کنند اما هیچ کدام متوجه حضور یکدیگر نمی شوند.

اصلا از اینجور فیلمها خوشم نمیاد! برای همینم تو سینما خوابم برد!!!

 

 

شب!!!

حس کردم نشستم خونه دارم سریال خانواده نگاه می کنم!!! فک کنم صدر عاملی با امین حیایی و انتظامی و شکیبایی رفته بودند زیارت مشهد دیدن برف مشهد خوب سوژه ای هستش همون جا نشستن یه فیلمنامه ساختن با یه دوربین هندیکم فیلمبرداری کردن برگشتن!!!

کفرم در اومد وقتی سیمرغ بهترین بازیگر مرد از این فیلم در اومد!!!

 

خواب زمستانی!!!

سه خواهر از سه نسل مختلف ، در شرایط سخت مالی با هم زندگی می ‌کنند. این فیلم با اتکا به بازی بازیگراش قابل تحمل بود. داستانی تکراری که در آخر با پایان غیر قابل پیش بینی به پایان می رسه و تماشاچی رو در حد دادن نظر ضعیف کمک می کنه!

 

انعکاس!!!

این فیلم به نوعی آینده من رو نشون می داد!!! یه آن حس کردم حمید گودرزی حرفهای دل منو داره می زنه! ۲ هم دانشگاهی در زمان قدیم بعد از ۱۰ سال همدیگرو دوباره می بینند! مهناز افشار دختری که ۱۰ سال پیش بعد از عقد طبق خواسته پدر از همسرش جدا میشه بدون اینکه اتفاقی بین اون دو بیافته و خودش رو گم و گور می کنه تا توسط حمید فراموش بشه!!! و ازدواج با مرد ثروتمندی که دوستش داره اما عاشقش نیست.

دیدار دوباره این ۲ دوست اتفاقاتی رو بوجود میاره که پای زن حمید هم بمیون میاد و همسر حمید که زن ثروتمندی بوده ازش جدا میشه و حمید برای انتقام در نظر داره پای همسر مهناز رو وسط بکشه و ماجرا رو تعریف کنه!!! 

وقتی حمید از ابراز علاقه اش به مهناز حرف می زد احساس کردم من با ماهکم دارم صحبت می کنم. عشقی که سالها ازش بگذره عوض نمیشه و با یه ملاقات دوباره همه چی رنگ تازه پیدا می کنه!!!

سبک حرف زدن ایده ها خلق و خوی همه عینه ماهکم بود. نحوه درخواست حمید ابراز احساسش حتی با اون که ازدواج کرده بود (این یه قلم رو از برخورد من خط بزنین!!!) گوش دادن به موسیقی مورد علاقه مهناز بعد از سالیان سال من رو بیشتر از پیش برد تو خودم و داشت القا می کرد که این فیلم آینه تمام نمای پیشول بعد از گذر زمانه!!! گفتار حمید اونقدر به حالت درونی من شبیه بود که بی اختیار تو سالن گریه ام گرفت!