دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

۵

امروز از اون روزها بود! صبح داشتم با پیشو حرف میزدم که یه دفعه مامن اومد تو اتاق

.بنده خدا بعد از عمری میخواست یه درز کوچیک از شلوار منو بگیره که سوزن چرخ خیاطی میره به دستش .اینقده وحشتناک بود و بد خون میاومد که من اصلا نفهمیدم که چطوری با پیشو خدافطی کردم

.رفتم چک کردم دیدم سوزن خیاطی خم شده تازه نوکشم نیست دیگه گفتم حتما تو دستشه .با چه هولی آژانس گرفتیم و رفتیم اورژانش.باز شانس اوردیم که تو دستش نبود و بعد از یه پانسمان ساده مرخص شد. اما من خودم خیلی ترسیده بودم دستو پام میلرزید.این مامان منم که انگاری آستانه دردش خیلی بالاست صداش در نمیومد اما من....

داشتم فک میکردم ما در شرایط معمولی هی میگیم که آدم باید در هر شرایطی خونسردیشو حفظ کنه اما واقعا بعضی وقت ها عملا امکان پذیر نیست

 

دیشب پیشو اومده بود اینجا.طلفکی بچم کلی غصه دار بود

  با مامانو باباش در مورد مهریه صحبت کرده بود اما انگاری اونا راضی نبودن .حقیقتش من خودم هم بهشون حق میدم .میدونم این حدی که من میخوام از حد رایجی که خونواده ها در نظر میگیرند بالاتره اما من هم یه سری دلایل برای خودم داشتم که این حد مهریه خواستم .این دلایل رو هم  واسه پیشو توضیح دادم اما چیزی نیست که بخوام واسه پدر و مادرش هم بگم.روی همین حساب یه جورایی هم بهشون حق میدم.اینکه دلم نمیخواست پیشو امشب با پدر و مادرش صحبت کنه همینه.

بخوای در اصلشو حساب کنی مهریه چیزه مهمی نیست –یعنی واسه من نیست- نمیدونم اما من اصلا به صورت یه حق مسلم که هر وقت بخوام میتونم بگیرمش، بهش نگاه نمیکنم.اما خوب اینم هیچ جوری نمیتونم ثابت کنم!!!!!

شاید اصلا بگم نمیخوام...اگه بتونم بی خیال اون دلایلم بشم

تازه من یه مشکل دیگه هم دارم .من با بابا صحبت کردم و گفتم که منو پیشو این قدر در نظر گرفتیم .حالا نمیدونم چه جوری به بابا بگم که واسه پیشو بد نشه.

تا اونجایی که من میدونم مامان اینهای من زیاد مهریه واسشون مهم نیست.اصولا اون بله دادن اولیه واسشون سخت بود که اون بله رو دادن. اما الان میترسم با این شرایطی که پیش اومده بد تر حساس شن...

ای خدا این روز بیاد و به خیر و خوشی بگئره[-O<

ممم من هنوزم دلم میخواد اون روز خونه نباشم .چطوره منو پیشو بریم سینما؟؟!!

 

شکمویی هم بد دردیه!! امروز خاله جان سمنو اورده بوود منم که عاشق سمنو ! نصف ظرف رو یه دفعه خوردم در نتیجه الان صدام در نمیاد!! تصویر خوبه اما صدا نداره