دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

به به ، به به

از روز جمعه باز مامان و برادرم رفتند و من موندم و بابا. من همیشه گفتم کار خونه واقعا سخته و تا می تونید تو خونه به خانوماتون کمک کنید.   ما مردا اغلب بهونه های الکی میاریم که ای بابا از صبح تا شب رفتیم بیرون جووون کندیم حالا شبم بیایم خونه کمکتو کنیم  !! ببینم تویی که صداتو شب رو زنت بلند می کنیو این حرفها رو می زنی چقدر انرژی تو روز مصرف می کنی؟؟؟؟   غیر از اینه که اغلب یا کارت فکریه یا دستیه (کی بود فکر نامربوط کرد؟!!!! ) که اغلب خودکار تو دستته و داری می نویسی یا امضا می کنی یا به هر حال پشت میز نشینی. همه اینا رو جمع کنی باز ۱ ساعت کار خونه نمیشه. (آقایونش تشریف بیارن دم در باهم کنار میایم.  آااااااااای خانوووووم چی داری به اون بنده خدا میگی ببین پیشول چی میگه ببین راست میگه ) اینو از اون جهت می گم که خودم بعضی وقتها خیلی اوووووورد می دادم و می گفتم ای باباااا شما خانومااااا از ضبح تا شب چی کار می کنین مگه!!  اما از وقتی رفتم دانشگاه و مجردی زندگی کردن رو تجربه کردم دیدم نه همچینم راحت نیست.  حالا ما اون موقع نه لباس می شستیم نه همه کارهارو خودمون انجام می دادیم. یکی می خرید یکی درست میکرد یکی مشست یکی تمیز میکرد. اما سخته. حالا فکرشو بکن همسرت شاغل هم باشه دیگه بی انصافیه واقعا اگه دستی بالا نزنی و یه کمک حتی در حد یه ظرف شام رو شستن انجام ندی. خیلی وقتها حتی یه جمله ساده می تونه اونقدر کمک حال یه زن باشه که اصلا نزاره توی شاذه دست به سیاه سفید بزنی. (اینجاش سیاسی کاری بید!!!)

 

آررررررررررره دادااااااااج مجرد شده ایییییییییییییم و خریدن و پختن و شستن و ..... کارها هم به کارهای دیگه در سال جدید اضافه شده. یه جیگررررررر نمی خواااااد بیییییییییییاد کمکککککککککک؟؟؟؟؟؟

کارهای خوووونه رو انجام دادم و شامی درست کرده ( نه نیمرو نبود تخم مرغ هم نبود. به قول اکبر عبدی تو اخراجی ها شام گیمه داشتیم گشنه هاششش امشب با گرمه سبزی در خدمتیم) و خوردیم. نشستم پای سیستم تا کارامو انجام بدم. این قفس همستر مادر و بچه ها درست کنار میز کارمه. پریشب حول و حوش ساعت ۹ دیدم این مادر بچه ها حساااااااابی خودشو داره می زنه به در و دیوار گفتم غلط نکنم ساعت پ.ر.ی.و.د.ش رسیده (آره اینا ساعتی این جوری میشن!) داره میله های قفسو گاز می گیره. جناب پدر رو از اتاق کنار آوردم گذاشتم تو خونه حاج خانووم. دیدم به به ، به به  آقاااااا مهلت سلام احوال پرسی هم به حاج خانوم نداد. چراغ اتاق رو خامووووش کردیم گفتیم بزار راحت باشن. البته اینا اصلا حیا میا سرشون نمیشه جلو بچه می خواد باشه جلو آدم می خواد باشه فرقی نمی کنه کافیه حسسسسس بگیرن دیگه امان نمی دن. نیم ساعت بعد اومدم دیدم نه بابااااااااا اینا دست بردار نیستن. همچنان دارن کشتی می گیرن. پدر رو بزووووووووووور از تو خونه حاج خانوم در آوردیم و فرستادیم حبس ابد!

بماند که بعد از این کار مادر بچه ها گوشاش از شدت عصبانیت سیاه شده بود و بعد از ۵ دقیقه گاز زدن در قفس بی خیال شدن رفتن سراغ بچه هاشون. پدر بچه ها هم فش بود که نثار ما میکرد. 

دیروز اومدم شرکت بعد از ظهر زنگ زدم به خانومی که اینا رو ازش گرفته بودم شرح فاجعه دیشب رو براش تعریف کردم گفت نباید این کارو می کردی. خانووووم الان وقت شیر دادنشه اصلا اون چطوری حاضر شده دست به یه چنین کاری بزنه به جای اون کار باید میزد چشای پدررو در می آورد که جرات کرده اومده تو قفسش. ما هم گفتیم بیلمیریم به  خداااا تو دلم گفتم احتمالا این همستر ماده ما اسمش با ج شروع می شه و به جای همستر جمستره!!!

دیشششششششششششششب ماجرااااااااااااااااا جوره دیگهههه شروووووووووووع شد!!!.

این جانورااااا حس یادگیریشون بالاست و حافظه خوبی دارن. دیشب باز نشسته بودم کنار سیستم داشتم کارامو می کردم و مشغول بودم. دیدم به به ، به به ..... حددددددددس بزنین این حاج خاننوووووووم چی کار داشت می کرد !!!

من که روم نمیشه بگم. تا یکساعت کف کرده بودم از غریزه این جااااااااااانورررررر.

اگه حدس زدید تا ادامه ماجرا بخونید ببینید حدستون درست بوده یا نه !

اول اینو بگم که این خانوووووم بچه ها رو تو یه گودی تو قفس نگه می داره یعنی پوشال کف قفس رو خالی کرده دور تا دورشو پوشال ریخته.بچه ها داخل اون گودال هستن تا یه وقت اینور اونور نرن.  خانوم از خواب پا شد. شیر بچه ها رو داد. ( اینم میگم از کجا فهمیدم داشت شیر می داد) بعدش شروع کرد به پر کردن و پوشال ریختن روی بچه ها !!!!. بچه ها هم که خواب اصلا انگار نه انگار مادر بچه ها داره روشون پوشال میریزه !!!!. بعد از اینکه این کارو انجام داد خانووم اومد جلو در قفس و شروع کرد به گاز زدن در قفس که یالاااااااااااااااااااا شوهر منو بردااااار بیاااااااااااااار دلم براش تنگ شدههههه. جماعتی که شماااا باشییییییییین من همین طوری توووووو حالت تعجب و حیرت از کار این جااانور دم قفس تو دلم می گفتممممم مععععععععععععععع اییییییییین چققققققققدر حالیشههههههههه بابااااااااااا. بچه ها رو خوابووووندهههههه بعد روشونو پوشووونده که حتی چشم خودش به اونا نیافته که مثلا چند تا بچه هم تو اون قفس امکان داره حس کنن در ۲۰ سانتیشون می خواد یه عملیات انجام بشهههه بعد اومده داره ندا میده که یالاااااااااااا بیااااااااااااارش. اینجا دیگه شکم به یقین تبدیل شد که این جمستره نه همستر اونم حرفه ای کار !!!

تا یکساعت این در قفسو رسماااا به ف...ک داد پدر هم اونور تو اون یکی قفس رو ۲تا پاش نشسته بود زل زده بود به در که کی درو براش باز میکنم.  

آره عزیزان اینا هم تا این حد حالیشون میشه یه چیزایی..

امیدوارم امشب از این فیلماااا نبینم چون امکان داره دلم به حال این جماعت بی زبون بسوزه یه آنتراک نیم ساعته بهشون بدم برم برا خودشون حال کنن. گور بابای بچه هااااا !!!

حالا از کجا فهمیدم این بچه ها دارن شیر می خورن. چند وقته فکر می کردم این مادر بچه ها سرما خورده هی یه صدای عطسه مانندی در میاورد. من فقط صداشو می شنیدم نمی دیدم کجا هست پیش بچه هاست یا داره غذا می خوره یا چرخ و فلک بازی می کنه. دیشب دوباره دیدم صدا عطسه اومد دیدم خانوم افتاده رو بچه ها که هم گرمشون کنه هم این بچه ها میان شیر که بخورن شما نگو نیست که اینا ۲تا دندونشون در اومده همچی که این بچه ها یهو حول میکنن شیر بخورن این بنده خدا رو گاز می گیرن. این میشه که جیغ مادره در میاد. منم فک می کردم داره عطسه می کنه !!!

کل این ماجرا رو گفتم که بگم که مادرها در همون روزهای اول هم امکان داره احساس نیاز به شوهراشون داشته باشن چه برسه به حالت عادی.. ازشون غافل نشین حتی با یه نوازش شبانه.

بچه ها رو میشه خوابوند اما حس مادر بچه ها رو یا خودتون رو نمیشه ازش غافل شد....

 

پ ن :

, A girl asked a guy if he thought she was pretty

.He said...no

She asked him if he would want to be with her forever....and he said no

She then asked him if she were to leave would he cry, and once again he replied with a no

She had heard enough. As she walked away, tears streaming down her face the boy grabbed her arm and
said...

  .You're not pretty you're BEAUTIFUL

  .I don't want to be with you forever, I NEED to be with you forever

   ...And I wouldn't cry if you walked away...I WOULD DIE

پ ن : این وبلاگ از این به بعد اگه فرصت داشته باشم حتما هر روز آپ میشه.

پ ن : از دیشب همین طور یه ریز بارووووون میومد. امروز هم هوا هوای ۲نفره بود. جاااات اینجا خیلی خالی بود! کاش بودی میرفتیم یه دوری میزدیم.