دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

۸

سلااااام من اومدم

خوفین؟

مشکوک چیه ؟ کجای قیافه من (ما ) مشکوکه آخه ؟  -اینا منو پیشول هستیم- من بالاخره بعد از یک هفته تونستم بیام و اینجا رو آپ کنم. این چند وقت دچار مشکل خانمان بر انداز اسباب کشی بودیم . خدا نصیب هیییییییییشکی نکنه .بد بلایی است .حالا میخواد نصیب کنه اسباب کشی به خونه نوساز که نصفه امکاناتش راه نیافتاده نباشه .

دلم واسه اینجا کلی تنگیده بود اما هیچ مدله امکانش نبود که بیام بنویسم . در نبود من هم پیشو یه ۲ تا پست به قوله شما مشکوک گذاشت که یه کم با حال و هوای همیشگی اینجا فرق داشتش.

آهای دوستای گلم!   یه موقع نزارین این خواهر برادرتون از شهرتون یا کلا از ایران برن .وگرنه همون بلایی سرتون میاد که این چند روز سره من اومد  : قبل از روز اسباب کشی وسایل خونه رو بسته بندی میکردیم .خوب هر کسی وسایل خودش رو تو جعیه میزاشت و روش مینوشت که داخل جعبه چی هست .این کار ها که تموم شد دیدیم  ای دل غافل هنوز یه عالمه وسیله و لباس همینجوری وسط خونه اس . اینا ماله کیه ؟ ؟ ؟  مال داداش جون جون و خواهر جون جون .زنگ زدم به خواهرم که ببینم تو اون پالتو بود ۱۵۰ سال پیش خریده بودی میخوای؟

 جوابیه امد که آآآآآآآآآآآآآآآررررررررررررره 

 ااا اگه میخواستی چرا با خودت نبردی ؟

 حالا یکی داشت میاومد بگین بیاره  انگاری تو اون مملکت پالتو نیست

 .اکی این ۵ تا کارتون کتاب های دانشگاهیت رو میخوای؟

آآآآآآره توش جزوه هایی خیلی خوبی دارم بعدن واسم بیارین

داداشی

ببین داداشی جونم  این شونصد تا جعبه که پره آی سی و خازن و مقاومته و مربوط به اختراعات دوران طفولیت شما میباشد میخواااییی ؟

اااا آره ها کلی وسایل مهم توش هست .دست نزنی بهش ها   ( ااا پس بفرمایید خودتون از وسط خونه جعمشون کنید )

خلاصه که این چند مدت مجبور بودم هم وسایل خودمو جا به جا کنم هم وسایل اضافی  خواهر برادر گرام رو هم به مامان اینا کمک کنم اون ها هم به هر حال دست تنها بودن .خداییش این چند روزه یه کارایی کردم بهتون بگم همتون این شکلی میشین

تمام پریز های تلفن رو درست کردم

میل پرده بریدم

لوستر های پذیرایی رو وصل کردم

دیدین داخل کمد دو تیکه چوب به دیواره بعد روش یه میله میزارن که لباس ها رو ازش آویزون کنید؟ خوب دفعه بعد که در کمدتون رو باز کردین خدارو واسه این نعمتش شکر کنید  .کمد اتاق من که از این نعمت الهی محروم بود و این چند وقته لباسهای من وسط اتاق بود  ! خوب منم ازMDF اضافه آشپزخونه اون تیکه چوب ها رو درست کردم بعدش هم رفتم تو حیاط . با بدبختی یه میله بریدم

تازه اینها غیر از کار های عادی بود که نمیدونم این رو بزار تو کمد ظرف هارو بزار تو کابینت و...... 

خداییش این مامان بابای من باید اسم منو به جای ماهک میزاشتن ممد    (بچه که بودم از بس تغس بودم و همیشه هم موهامو کوتاه میکردم و باپسر های کوچه بازی میکردم مامان اینها ممد صدام میکردن  دههه نخند ااا نخند دیگه  )

 خلاصه که این چند وقته  ماهک خسته  ماهک غمگین  ماهک تنها

با خواهر برادر عزیز که صحبت میکردم بهشون میگفتم جاتون اینجا خیلی خالیه اون ها هم هر جفتشون این شکلی

این  آقای پیشول هم که هیچ کمکی به من نکرد .هی میگفت من دلم واسه اون خونتون تنگ میشه کلی از اون خونه خاطره دارم .منم گفتم بیا تو این یکی خونه کمک کن خودم بهت قول میدم یه عالمه خاطره خوف خوف هم از این خونه پیدا کنی

راستی گفتم پیشو . از دیشب تا حالا با هم قهریم   قهر که نه اما به هم زنگ نمیزنیم 

اصلانش هم تخصیره من نیست     این خونه ای که ما اومدیم موبایل خیلی بد آنتن میده  واسه همین هم گوشی من معمولا در دسترس نیست .دیروز وسط کارها چشمم به گوشیم افتاد دیدم تو حالت سرچینگ هست خاموشش کردم دوباره روشنش کردم تا تو شبکه بیاد گوشی رو گذاشتم  سر جاش و تا ساعت ۱۱ شب دیگه نتونستم حتی یه نگاه به گوشیم بندازم .حالا نگو این گوشی جان جان من قبل از اینکه روشن بشه پسورد میخواد و تمام این مدتی که من فک  میکردم گوشیم روشنه روی همون پیغام رمز رو وارد کنید مونده

ساعت ۱۱  داشتم از خستگی غش میکردم گفتم یه زنگ به پیشو بزنم بعد بخوابم تازه اون موقع کشفیدم که بهله گوشی من خاموش بوده این مدت   به پیشو زنگ زدم این شکلی بود    منم این شکلی    بعدش میگه بیرون بودی

میگم نه

میگه پس چرا تلفن خونه رو جواب نمیدی؟

منم این شکلی   میگم مگه زنگ زدی خونه

میگه نه یکی دیگه زنگ زده

نگو پیشو که زنگ میزنه گوشی من میبینه خاموشه زنگ میزنه به دوست من که با خونه ما تماس بگیره .تو این خونه ما - بخوانید بازار شام-   هم هیچ تلفنی از صبح وصل نبوده

حالا پیشو عصبانی از اینکه از صبح تا حالا غیب شدی نمیگی من نگران میشم

منم عصبانی که وسط اسباب کشی آخه من چطوری حواسم به تلفن و گوشیم باشه  .تازه دیروز ظهر موقع ناهار کانکت شدم و خواستم یه کمی با پیشو  بچتم  اما اینقده بد اخلاق جواب داد که منم زودی باهاش خدافظی کردم فقط بهش گفتم خیلی سرم شلوغه  

میدونم الان میگیین شما هاااا خییییییلی لوسسسسسین اینم شد دلیل واسه قهر کردن؟

خوف آخه ما خیلی کم میقهریم گفتم بیام این مورد رو تعریف کنم اینجا ثبت شه

این چند روز به خاطره کارهای خونه نتونستم درست و حسابی با پیشو صحبت کنم الان هم که قهریم

 

 

راستی یه سوال :شما برای نوزادی که تازه به دنیا میاد چه رسم هایی دارین ؟ میخوام بدونم چه مراسمس براش میگیرن کیا میان و چی کار میکنن ؟ ممنون میشم اگه کمکم کنین   

اا چگده حرفیدم   ببخشید دیگه