دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

۱۸


سلام 
نظر شما در مورد کتاب چیه؟    اصلا کتاب خون هستین؟    یا ترجیح میدین اوقات فراغتتون یه جور دیگه سپری شه؟  اگه کتاب میخونین از کی این علاقه رو پیدا کردین؟ چه جور کتاب هایی دوست دارین؟
من از خودم میگم. راستش من یه جورایی عشق کتابم ! یکی از محبوب ترین تفریحاتم در تمام زندگیم کتاب خوندن بوده و هست. یادم نمیاد که آیا وقتی بچه بودم مامان بابام واسم کتاب میخوندن یا نه!  اولین خاطره ای که از کتاب خوندن دارم بر میگرده به زمانی که 8-9 ساله بودم. یعنی زمانی که به قول معروف تازه خوندن رو یاد گرفته بودم. یه بار که از خواب بعد از ظهر در رفته بودم رفتم به انباری و اونجا داشتم کندو کاش میکردم! بر حسب تصادف یه جعبه پیدا کردم که توش پر کتاب بود. اونم چه کتابااایی .کتابای داستان کودکان. اونم ماله قبل از انقلاب. نمیدونم  ازاین کتاب ها دیدین یا نه؟   کلی  از افسانه های مختلف. پر از شاهزاده و اسب سفید و جادو و پری. احساس میکردم گنج پیدا کردم. یادم نمیاد چند روز خوندن اون کتاب ها طول کشید.اما میدونم اون مدت هیچ کاره دیگه ای نمیکردم جز خوندن .داستانهاش هنوز یادمه هنوز همون اضطراب ها و دلشوره ها رو دارم وقتی که یاد اون جادوگر بدجنسه میافتم... خلاصه اینجوری شد که خودم و احتمالا مامان اینها کشف کردن که چه قدر کتاب دوست دارم. بعد از اون اولین کاری که کردم رفتم سراغ کتابخونه مامان اینها.   اون موقع مامان اینها تو اتاقشون یه کتابخونه داشتن. بچه تر که بودم عشقم بازی با اون کتاب ها بود. همه رو میچیدم رو هم یا سعی میکردم باهاهشون خونه بسازم.   کاربرد مفید تری واسه کتاب سراغ نداشتم. همیشه هم بابت این کار دعوا میشدم تا اینکه از سرم افتاد. بماند که  تا اون موقع چه بلایایی سر اون کتاب ها نیاورده بودم. در کتابخونه رو باز کردم احساسم خیلی خاص بود. همه کتابها رو از روی جلدشون و شکل روشون میشناختم اما هیچ وقت تا اون موقع نتونسته بودم اسمشون روبخونم. آروم آروم میخوندم.جین ایر-موشها و آدمها –بلندی های بادگیر- ربه کا – دزیره و.... سری یکیشون رو برداشتم. کتاب جین ایر بود شروع کردم به خوندن. هر چی جلو میرفتم نه از شاهزاده خبری بود نه از یه دختر خوشگل ... خوشم نیومد اصلا خوشم نیومد.  اون موقع فهمیدم بعضی کتاب ها واسه آدم بزرگ هاست. دیگه سراغ اون کتاب خونه نرفتم. تو چند سال بعدش داستان های شاهنامه میخوندم –دلاوران میزگرد-داستان های تن تن-کتاب های علمی تخیلی و... تا اینکه یه سال تابستون یکی از همسایه ها از مامان میخواست یه کتاب قرض بگیره کتاب دزیره بود. مامان کتاب رو داد دست من گفت ببر بده به خانم فلانی.منم خوش خشان کتاب رو بردم زنگ در رو که زدم منتظر بودم تا بیان دم در.عکس روی کتاب کنجکاوم کرد.کتاب رو باز کردم.2 صفحه اول کتاب رو خوندم. اینقدر خوشم اومده بود که هر دلم نمیومد کتاب رو بدم. خلاصه اون سال تابستون من هر روز از مامان سراغ اون کتابو میگرفتم. کتاب که رسید دستم یه شب تا صبح خوندمش. خییییلی خووشم اومد بود. کلی احساس مهم بودن بهم دست داده بود من یه کتاب خوندم در مورد ناپلون بوده. خلاصه این شد نقطه عطفی در کتاب خوندن من. از اون موقع افتادم تو دور کتاب های 10 جلدی !!!! پاردایان ها –قبل از طوفان- غرش طوفان- ژزف بالسامو-سه تفنگدار عزیرم .... خلاصه هر کتابی که دستم میرسد. اما حتی اون موقع هم یه سری کتابها بودن که هنوز کتاب های آدم بزرگ ها واسم محسوب میشدند. کتاب هایی که میخوندم اکثرا رمان تاریخی بودن .به قول معروف بازم سراغ کتاب جدی نمیرفتم! عاشق کار های ذبیح الله منصوری بودم.   میتونم بگم اکثر کار هاشو خوندم. میدونم خیلی ها از کتاب های اون بدشون میاد به خاطر توضیحات زیادش اما من حتی اون توضیحات رو هم دست داشتم .حتی یه بار از یکی از استاد هام شنیدم که ذبیح الله منصوری تو ترجم کتاب دست میبرده و حتی روند داستان ها رو تغییر داده نمیدونم چقدر راسته
دانشگاه که رفتم دیگه پائلو کوییلو میخوندم و جبران خلیل جبران. عاشق کتاب پیامبر هستم. تو تمام این سالها یه کتاب جز کتاب های محبوبم بود. اونم کتابی نبود جز دایره المعارف!!! هر وقت بی کار میشدم یا کاری نداشتم بازش میکردم و میخوندم.یکی از ذدلایلی که تا حدودی اطلاعت عمومیم از دور و بریهام بیشتر بود به خاطر همین کتاب بود. زندگی نامه کوتاهی از اکثر نویسنده ها نقاش ها هنر پیشه ها رو میخوندم. حتی در مورد پادشاه ها.   سر دار ها .عجایب هفتگانه چی هستند. لیستی از شاهکار های ادبی دنیا عکس هایی از مجسمه های میکل آنژ. دنیای داشتم واسه خودم. کتاب همیشه بهم آرامش میده. هر وقت از چیزی ناراحتم. میرم یه کتاب میخرم و شروع میکنم به خوندن. این کار آرومم میکنه و در عین حال فکرمو مرتب میکنه.حدود 2-3 سال سلیقه کتابیم عوض شده. هنوزه که هنوزه رغبتی به خوندن کتاب های آدم بزرگ ها ندارم. اوضاع بدتر شده دلم رمان های آبکی و ملایم و هپی اند میخواد!!! کتاب های انتشارات شادمان معرف حضورتون هست؟؟؟
این چند وقت چند تا کتاب خوندم. یکیش شهر بی گناه به توصیه گیلاسی عزیز. بهش قول دادم نظرمو در مورد این کتاب بنویسم. راستش این کتاب یه تم پلیسی جنایی داره. اما نمی دونم چرا منو نمیگرفت. یعنی به جای اینکه وادارم کنه بشینم پای کتاب بعد ار هر 10-15 صفحه زده میشدم. شاید به خاطر لحن کتاب یا توضیحات ریز و  زیاد کتاب بود. اما یه چیزش جالب بود تا آخر کتاب من به هیشکی یه عنوان قاتل شک نداشتم. به آخر های کتاب که نزدیک میشد .لجم گرفته بود و پیش خودم به نویسنده میگفتم امیدوارم یه قاتل مقبول واسه آخر کتابت پیدا کنی.   و انصافا قاتلش کاملا  مقبول بود.  و اما در مورد تاکر .خوشم اومد ازش .یه جوری ریلکس بودنش و اینکه هیچ وقت سعی نمیکرد خودشو پاک و منزه نشون بده. نمیدونم چرا منو یاد رت باتلر انداخت. کتاب بعدی که تازگی خوندم کتاب خاطرات یه گیشا بود. از این کتابم خوشم اومد هر چند به نظرم میتونست بهتر باشه .تو این سبک کتاب  کتاب سلطانه و آخرین ملکه چین رو بیشتر دوست داشتم.

چگدههه حرف زدم من آیا
میگم خوبه هر کی کتاب قشنگی میخونه به بقیه هم معرفی کنه نظر شما چیه؟

 

راستی اینم آهنگ عمر دیاب جونم که قبلا رو وبلاگ بود