دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

شب یلدای خیالی

شب یلداتون مبارک!

شب یلدای ماهکمم مبارک

امسال هم مثل پارسال کلی برات گل نرگس گرفتم!

این دنیا رو تو برام ساختی و قراره از این به بعد با تو ، تو این دنیا زندگی کنم :

اول از همه رفتیم یکم مغازه گردی. عشق ماهکه دیگه چی کار میشه کرد. بچه رو ول کنی تا ساعت ۱۲ شب می خواد تو خیابونا قدم بزنه مغازه هارو ببینه. مغازه باشه پیشول نباشه

بعدش از بس راه رفتیم و تپل خسته شدیم رفتیم گردباد!  آی خوردیم آی خوردیماا تو این بین تو یه لذت می بردی من ۲ تا. تو از خوردن لذت می بردی من هم از خوردن هم از نگاه کردن به تو!!! تو که می دونی من از نگاه کردن به تو سیر نمی شم

امان از این ترافیکهای این شبا اتوبان کرجم که کیپ به کیپ ماشین اما ترافیکاشم جالب بود. ترافیک این اتوبان وقتی شروع می کردی به خوندن اصلا حس نمی شد. بابا ناسلامتی این ماهک ما تنها فرد با کمالات و تحصیلکرده ( دوران ۶ سالگی) خانواده بوده.

آب انار میدون اسبیه کرج اختتامیه شب یلدامون بود. با اون لواشکایه ترشه اشانتیونیش

امشب برا جفتمون یه فال حافظ گرفتم آخه نیس که تو میونت با حافظ خیلی خوبه البته شایدم برعکس یعنی حافظ میونش با تو خیلی خوبه یه فال گرفتم که دعوامون نشه

 

پ ن ۱: شما هرچی که می خوایین اسمشو بذارین دیوانه خل روانی اما هیچ وقت نمی تونم به خودم دروغ بگم

پ ن ۲: این وبلاگ یه وبلاگ ۲ نفره هستش نه وبلاگ من! قالب این وبلاگ دست نمی خوره !

پ ن ۳: عکسایه پاک شده رو برگردوندم سرجاش ! اگه این خاطرات عذاب آوره می تونی سر نزنی من قراره با این خاطرات زندگی کنم خودتو ازم گرفتی اما این دستخطها ، نوشته ها رو نمی تونی. خودتو از من دریغ کردی به اینا هم رحم نمی کنی؟!!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:17

هرروز می یام ولی نیستید. دیگه خیلی نگران شدم. چی شده؟ چرت پیداتون نیست. حالتون خوبه؟

سلام

ممنون که هر روز سر می زنی

من موندم و این وبلاگ که تنها دلخوشیم پر کردن روزهای خالیشه!
سعی می کنم شاد باشم شاد بنویسم اما همیشه یه امایی هست....

ترانه شنبه 8 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:11

سلام.
اگه بگم میفهمم چی میگی شاید فکر کنی دروغ میگم ولی منم از این روزا و شبای خیالی زیاد داشتم و هنوز دارم .
به نیتش فال میگیرم باهاش حرف میزنم براش کادو میخرم ولی اون نیست من میفهممت با تمام وجودم . تو خیالم براش درد دل میکنم اون اشکام پاک میکنه دل براش تنگ میشه امید وارم بتونی تحمل کنی ومثل من نشی البته اگه اونای که میگن با واقیت زندگی کن اگه میدونستن خیال چقدر خوبه نمیگفتن.

دروغ چرااا؟؟
واقعیت زندگی رو نمیشه کتمان کرد.
صبور باش!

ترانه شنبه 8 دی‌ماه سال 1386 ساعت 13:20

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند


ستایش کردم ، گفتند خرافات است



عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم

الهام یکشنبه 9 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 http://blackpencil.blogfa.com

نمی خوای بگی چی شده؟

از هم دور شدیم یا شاید بهتر بگم خودشو از من دور کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد