دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

سال نوی میلادی

 

یه روز قبل از جشن سال نو رسیدیم پاریس.

به محض رسیدن رفتیم هتل هیلتون و یه اتاق ۲ تخته گرفتیم. واقعا هتل شیکیه! از اون بالا برج ایفل واقعا زیباست. ماهک داشت از بالکن هتل برج رو نگاه می کرد. دستمو انداختم دور گردنش. با دستاش بازوهامو گرفت. آروم درگوشش گفتم اینم اونجایی که آرزوشو داشتی.

این موقع سال پاریس واقعا سرد و قشنگه. ماهک با اونکه پالتو پشمیشو پوشیده بود بازم می لرزید. غروب آفتاب رو از داخل بالکن هتل با همون پوزیشن نگاه کردیم.

کم کم باید آماده می شدیم برای بیرون رفتن. ساعت ۸ شب بود و ۴ ساعت تا تحویل سال باقی مونده بود. ماهک آماده شده بود... وااااو چقدر خوشگل شدیییییی! چشمامو بستمو بو کشیدم. خودش بود همون عطر ، همون گرما.... من عاشق عطر Givenchy ام. یه جورایی سورپرایزم کرد ماهک!

دست ماهک رو گرفتم و از هتل زدیم بیرون. به محض اینکه پیشخدمت هتل در رو باز کرد باد سردی خورد تو صورت منو ماهک. ماهک محکم دست منو گرفته بود و با هم قدم زنان می رفتیم سمت خیابون شانزلیزه. چراغهای مغازه ها خیابون رو مثل روز روشن کرده بود. همه لباسهای نو پوشیده بودن. پالتوهای پشمی و نو. بابا نوئل ها همه جا دیده می شدن .

قرار شد شام رو در یکی از رستورانهای شیک تو مسیر برج ایفل بخوریم. چون لحظه سال تحویل همه کنار برج می خواستیم آتیش بازی رو ببینیم. شام عالی با شراب اصل Bordeaux فرانسوی واقعا داشت یه شب فراموش نشدنی رو به وجود میاورد. نمی دونم چرا موقع شام خوردن یاد دارتنین و سه تفنگدار افتادم!!!

۲۰ دقیقه مونده بود به ۱۲ شب. دورتا دور ایفل پر بود از آدم. ایفل رو چراغهای ریزی پر کرده بود که هنوز خاموش بودند. گروههای موسیقی با آکاردئونهاشون یا همون گارمون داشتن میزدند. زنها و مردها همه کنار هم یا به قول معروف بغل تو بغل هم منتظر این بودند که عقربه ها هر چه زودتر به عدد ۱۲ برسند و با هم یکصدا هورا بکشند و فشفشه هاشونو بفرستند هوا و سال جدید رو تبریک بگن

۷ ۶ ۵ ۴ ۳ ۲ ۱ ..... ۲۰۰۸ مبارک!

اطراف مثل روز روشن شده بود. آسمون ستاره بارون بود . جیغ و هیاهوی مردم بقدری بلند بود که من و ماهک با خنده همدیگرو نگاه می کردیم. ما هم همرنگ جماعت .....

تو اون دقایق تو دلم تنها به یه چیز فکر می کردم...

یکی از آرزوهاتو برآورده کردم ماهکم!

تنها لحظه ای که بعد از رسیدن به هتل یادمه صحنه ای بود که ماهک داشت از پنجره دونه های برفی رو که آروم آروم از آسمون می بارید رو نگاه می کرد ...

هپی نیو یر ماهکم..

 

 

پ ن : ...