دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

missy

سلام

چند وقت بدجور گرفتارم و الان کامنتهای پست قبلی رو تائید کردم. خوب هرکه طاووس خواهد باید تا هند رود و برگردد. بابت تاخیرم رسما از کلیه بچه ها عذر خواهی می کنم. امیدوارم هیچ کدومتون انقدر مثل من گرفتار نباشین.

این میسی ما آتیش می سوزنه حسابی. واقعا دختر خانومیه روز خواب و خر خر شب چرخ و فلک بازی و شیطونی. من که دوباره شب زنده داریام شروع شده ( بعد از ۲ سال!!!) تا نیمه های شب همراه این خانوم شیطونه بیدارم و بعضی وقتا اونقد خندم می گیره که مزاحم خواب خانواده هم می شم و گاهی مامان میاد تو اتاقم و میگه بچه بگیر بخواب خودت کم بودی رفتی یکی عین خودتم آوردی!!!

آره اسم این خانوم شد میسی. میسییییی خانوووووم. با لهجه ماهک اگه گفته شه حسابی خوردنی میشه!!!

 

والا این خانوم که میبینی رشدش بزنم به تخته خیلی خوبه. ترسو هم که نگو. با یه عطسه من چسبید به طاق و نزدیک بود سکته بزنه. البته از حول اون نزدیک بود اول من سکته کنم. هرچی سنش میره بالا پرجنب و جوش تر می شه و حرکاتش سریع. الان همه جای خونه اش رو می شناسه و مثل یه صاحب خونه با کمالات به همه جا سرک می کشه. بچم بعضی وقتها احساس می کنه خونش کوچیکه و دوست داره بزنه بیرون! این اخلاقش به ماهک رفته. به خونه زیر ۲۰۰ متر اصلا نمی تونست بگه خونه!!!

شب ساعت ۱۰ که میرسم خونه خانوم چرت می زنه و وقتی می رم تو اتاق می بینم مثل سیت تو لوله خوابیده. می بینم ظرف غذاشو باز خالی کرده و رو حساب اینکه یه وقت از خواب بیدار بشه و نای پائین اومدن رو نداشته باشه همه غذاشو برده طبقه بالا و زیر پوشالا قایم کرده. از خواب که پا میشه چند تا دونه شادونه و دونه پارس از زیر همون پوشالا بر می داره و می خوره و اگه تشنه اش باشه که اغلب نیس دوباره می گیره می خوابه. جدیدا یه نگاهی بهم می ندازه که انگار باباشو دیگه شناخته. یعنی می شه بیاری منو بیرون یکم بازی کنم. وقتی میبینه محل نمی دم میره دوباره تو لوله در حالت آویزون همون طور که تو عکس می بینین میگیره می خوابه.

تا ۱۲ ۱ شب همین طوره تا اینکه دیگه نگاهاش خیلی معنی دار می شه . می گه واقعا منو دوست نداری بابا بی انصاف جایی نمی رم که همین جام یه دور همین نزدیکیا میزنم جای دور نمیرم. ( عجب بابای گیری داریمااا) منم که دلم به رحم اومده میارمش بیرونو یکم نزدیک قفس ولش می کنم یا بازی کنه. اغلب تو دستم شادونه می دم و می برم تو اطاقا می گردونمش. خوبیش اینه که مثل بچه آدم تو دستم می مونه و اطراف رو نگاه می کنه.(خدارو شکرعادت کرده). بعدش یکم می زارم رو فرش و می زارم تو اطاق بچرخه ناقلا یه بار زیادی بهش آزادی دادم رفت پشت کمد و با کلی چشم غره آوردمش بیرون. بچه حرف گوش کنیه از رو نگاه می فهمه چه خبره!!!

از اینجا به بعدش تریپ مدل بچه آدم می شه که می بریشون خونه باز غر می زنن که بریم بیروووووون کمه. وقتی می زارمش تو قفس شاکی از اینکه کم بوده میاد سراغ در و خودتون ببینید چی کار با این در می کنه. راه خروجو الان می شناسه.

یه شب تا چراغ و خاموش کردم دیدم صدای این در بالایی قفس میاد. بچه (سرطق سرطغ سرتق سرتغ) دراز کشیده بود رو کف قفس با پاهاش داشت در بالایی رو باز می کرد. بعد دید اینجوری نمیشه با سرش شروع کرد به باز کردن بعد دید من زل زدم بهش شروع کرد از این مدل ادا در آوردنا که میبینی چه با استعدادم ذوق بچه رو چرا کور می کنی اینجوری نیگاش می کنی مگه چیه می خواد بیاد بیرون!!! دیدم نه مثل اینکه این از رو نمیره دقیقا مثل ماهک که با چشماش منو ... می کرد اینم از همون روش داره استفاده می کنه( اینم نقطه ضعف مارو گیر آورد!!!) یه کتاب برداشتم گذاشتم رو در بالایی گفتم حالا به جا اینکه با پاهات در باز کنی بشین عنوان کتاب رو بخون تا فردا ازبر کن ازت می پرسم!!!

موقع آب خوردن وقتی دندوناشو می زنه به لوله هم دیدنیه. اما دیدنی تر از همه وقتیه که شادونه می دم بهش. میشینه رو دو تا پاهاش با دستاش می گیره و می خوره. پوست شادونه رو می کنه و تخمشو می خوره!!! اینجا از ما آدما بیشتر متوجه میشه!

 

چرخ و فلک بازیه نگوووووو . خانوما یکم از این میسییی یاد بگیرن رژیم رو. امکان نداره روزی ۲۰ دقیقه چرخ و فلک بازی (از دید ما) ورزش (از دید میسی) نکنه. به هر حال این همه کالری رو باید یه جا بسوزونه دیگه.

آخر سر باید بگم اگه از میسیی خیلی خوشم میاد یه جورایی اوقات خالیمو پر کرده. ما آدما وقتی مشکلی تو زندگیمون پیش میاد میریم تو لک و سکوت و کلنجار رفتن با خودمون. حقم داریم . من تاب تحمل ناحقی رو ندارم. به من تو این ۲ سال ظلم شد. ۲ سال سعی کردم خواسته های ماهک و خانوادش رو بر آورده کنم ۲ سالی که اگه چسبیده بودم به درسم و این مورد رو محکم کره بودم الان راحت می تونستم برای دکترام اقدام کنم. درس خوندن با مسائل زندگی تواما سخته. آدمی نیستم که از زیر بار مسئولیت شونه خالی کنم و همیشه اولویتم رو برای خانواده می زارم. اما نفهمیدن. نفهمیدن من نه از روی حوس و فکرای پوچ بلکه از روی علاقه و حس درونی واسه ماهک مایه گذاشتم. صاف صاف پاک پاک. کسی که وقتی میگم ۲ سال من به خاطر تو دویدم حالا تو ۲ سال به خاطر من صبر کن خیلی راحت بر میگرده میگه نمی تونم!!! حرف تو این سینه زیاده اما مجالی برای گفتنش نیست. نمی خوام ۲ سال دیگه حسرت این لحظه ها رو بخورم. از صفر شروع می کنم. دوسش داشتم و دارم پستی نیست که در موردش از علاقم به ماهک نگفته باشم. آره خلا نبودنت رو شاید یکی بتونه پر کنهولی وجود خودت رو فقط خودت هستی که میتونی پر کنی. شاید از جمله هام متوجه نشدی اما اینجا بارها نوشتم و گفتم مساله من فقط تویی خود تو نه تنهایی ِ نبودن ِ تو

پاراگراف آخر این پست رو برای اون دسته از کسایی گفتم که خیلی این موضوع رو پیگیری می کنن که چی شد و چرا شما از هم جدا شدین. خواهشا هیچ فکر پوچی نکنین من همین آدم هستم آدمی که از گل نازک تر به ماهکش تو طول دوران رابطه اش نگفت و الانم با اونکه نیست نمی گه. من عوض نشدم اون عوض شد خیلی هم نافرم! عوضش کردند خیلی راحت!!! دنبال راهی می گردم جوری این قضیه رو مطرح کنم که جایی برای یه طرفه قضاوت کردن قضیه نداشته باشین. شاید نشه این کار و کرد و منم چیزی در مورد مسائلی که پیش اومد نزنم. از اونجایی که اگه یک روز دیر اقدام به عوض کردن کلمه عبور اینجا می کردم ماهک کل این وبلاگ رو به باد فنا می داد نمی تونم اجازه بدم ماهک اینجا چیزی بنویسه. همونطور که با یک روز تاخیر تو عوض کردن کلمه عبور وب سایت رایگانی که عکسها رو اونجا upload می کردیم کل فلدر عکسها پاک شد و هنوز فرصت نکردم عکسهای قدیمی رو جایگزین کنم!!!

پ ن : دلم گرفته خیلی هم ...

پ ن : align بلاگ اسکای خرابه!!! چرا؟؟؟؟؟

پ ن : تشکر فراوان از بچه هایی که برای می سی اسم انتخاب کردند. خیلی باهال بودن

پ ن : ندارد!

نظرات 14 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 20:58

migan age kasiro doost dari 7khast bere bezar bere,agar onam dooset dashte bash&asheghet bash barmigarde vagarn ke bedoon ke hichvaght asheghet naboode,.man dark mikardam hamishe chaghadr ehsasate shoma pak boode,vali khodaro shokr konin ke adami ke berahati avaz mishe,ta modate toolanitari to zendegiye shoma namoond,adama gahi kheili bi liyaghatan &taze be dooran resideha kheili bishtar,motasefam vali shoroe dobare bedoone oon khanoom motmaen bash zibatare,vaghti kasiyo peida koni ke onam be ghadre khodet be shoma eshgh mide,onvaghte ke dige az mahak to delet jayi nemimoone,payandeh bashi

ممنون که حست رو اینجا میگی

میم دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 00:56 http://9-mehr.blogfa.com

آخی این چه نازه .. خوبه که می خندی خوبه که با کارهای ِ میسی خانوم گاهاً خنده ات میگیره ..
راستی یه سوال اگه دوست داشتی جواب بده .. این ماهک خانومت برای همیشه رفته یا موقتی ..؟! آخه می دونی من اولین بار که اومدم بلاگت فک کنم اردیبهشت بود بعد تو پستت کلی عکس از خودت و ماهک خانومت بود که مثل ِ اینکه اگه درست بگم تو مسیر ِ شمال نمایشگاه ِ گل بوده و شما اونجا عکس انداخته بودین .. یعنی تقریباً ۸ ماه پیش .. شما که اون موقع با هم کلی خوب بودینِ، نمیشه که یهو ..!

بی خیال ..
مواظب میسی خانومت باش !

یک هفته ای خورد بهم!!! فک کنم به رکورد خودش!
یک ماه قبلش یه مسافرت شمال هم رفتیم. ماجرا زیاده گفتن دردی رو دوا نمی کنه
چششششششششششم D:

بهاره دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:26

دوست عزیز منم از کسایی هستم که همیشه نوشته هاتو خوندم به نظر من شما دوتا تیکه هم نبودید یک سری اختلافات فرهنگی و خانوادگی با هم داشتیدجدای از این هرچقدر شما برای این رابطه از خود مایه گذاشتید ماهک خانم کوتاهی کرد در بعضی موارد این اختلافات با عشق و تفاهم دو طرف کمرنگ میشه در مورد شما ماهک خانم اصلا کمکی به این موضوع نکرد تو یکی از پستهاتون ماهک خانم نوشته بود تو مراسم معمولا افراد غریبه ایی که با ما ( فامیل ) آشنا میشن به نظرشون ماها آدم های از خود مرسی و خودخواهی هستیم .دلیلش هم اینه که با هر کسی صمیمی نمیشیم . داخل خودمون راهش نمیدیم .یکی اگه حتی فامیل باشه اما از یه سری معیار ها کم داشته باشه باهاش قاطی نمیشیم .اما با خودمون مشکلی نداریم . یایک جایی نوشته بودن وقتی که کله قند رو اوردن باز هم یه سری نگاه های این شکلی بر روی چهره اعضای خانواده من ظاهر شد .آخه ما از این مدل رسم ها نداریم و مجالسمون خیلی ساده برگزار میشه .شاید باور نکنین اما ما حنابدنون و پاتختی هم نداریم.خیلی مختصر و مفیده مراسم هامون.
من تهران زندگی نمی کنم ولی تو شهر ما و اکثر شهرهای ایران تو بله برون همین مراسما هست و من تعجب می کنم چرا خانواده ایشون به قول خودشون اون شکلی شدن
به نظر من ماهک خانم و خانوادشون فقط رسمو رسومات خودشون مهمه و فکر می کنن هر کاری که دیگران انجام میدن و خودشون انجام نمیدن غیر عادی و نادرسته.

شما انسان صادق و بی شیله پیله ای هستید و هر کاری تونستتین برا ایشون و رضایت خانواده شون انجام دادید پس این شما نیستید که بازنده شدید بازنده اصلی ایشون هستن که شما رو از دست دادن.

وقتی می بینی تو بله برون پسر عمه جان یه سری با چادر اومدن. می شینی می گی یعنی این برنامه ها فقط باید سر من میومد!!!
گذشته ها گذشته و همه رفتن پی کار خودشون اما بعضیا خیلی راحت با زندگی ۲ تا جوون بازی می کنن.

مادونفر دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 http://www.baby2007.persianblog.ir

منم دلم میسی خواست...!!!!

حرف دل خیلی هاست D:

ترانه دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 15:01

سلام. اسمشم مثل خودش قشنگه
اقای پیشول یه پیشنهاد واست دارم
به خاطرهای گذشته زیاد فکر نکن سعی که به آینده ای که دوست داری فکر کنی به آینده ای که دوست داری باشه به این که چرا رفت و میتونست بمونه فکر نکن واسه کسی هم دلیل رفتنشو نگو این جوری واسه خودتم تداعی نمیشه.
راستی به پیشنهادت عمل کردم وا درام یه وبلاگ راه اندازی میکنم وقتی کامل شد حتما آدرسشو میدم یه سر بزنی تا بعد خداحافظ

منتظریم (;
ساختمون که نمی خوای بسازی
یه اسم و ۲ تا فرم پر کنی تمومه!
از درست کردن نیمرو هم سریع تره D:

لیلا دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 19:03

یک جوری از این میسی خانم حرف می زنی که ادم دلش میخواد یک دونه بخره ها !

آدم باید از دخترش تعریف کنه دیگه!!! (;

نرجس سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:50 http://narjess.persianblog.ir

چه قده این دخترت خوشکله....
من زیاد شما را نمیشناسم ولی فقط از روی مطلب تولد ماهکت میشه فهمید آن تو کجای زندگی شما بوده....
امیدوارم هر چه زودتر خودش درک کنه که چه اشتباه بزرگی کرده...

ممنون .به ماهک رفته! ( این جمله رو با منظور بد نخونین!!!)
ماها دیگه بچه نیستیم. باید انقدر پتانسیل داشته باشیم که برای سرنوشتمون خودمون تصمیم بگیریم. امیدوارم هر کسی همیشه تو گرفتن تصمیمهای بزرگ مناسبترین راه رو انتخاب کنه.

نرجس سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:57

تو پست قبلی هم منظورم این نبود که این کار بد یا خوبه
چون این تجربه ی هر دوی ما تو زندگی بوده
ما هر دو قبل از ازدواج از کسایی بودیم که زیاد میشد ماها را تو این صف ها دید، اما الان وقتی می خواهیم با هم سینما بریم یا وقت آن پره یا من!
بدبختی های زندگی متاهلی تو ایران یکی دو تا نیست که!
تا جایی که توان داری باید تلاش کنی، از تمام سرگرمی هات بگذری، به آن چیزهایی که می خوای فکر نکنی تا شاید بتونی یه زندگی معمولی را اداره کنی.....

ترانه سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 14:42

اره آسون که هست مشکل جای دیگس به قول معروف خانه از پایبست ویران است دیه آخرش قول میدم تا آخر همین هفته آدرس بدم خدمتتون تا بعد

ترانه سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 15:13 http://posht-daryaha.blogfa.com/

سلام اینم وبلاگم تموم شد فقط اگه رفتی توی وبلاگم مسخرم نکنی ها هنوز درست درست نشده باید یه زره کمکم کنی تا راش بندازم باشه باشه؟

سلام
مبارکه. جدیدا چقدر آدما به پیشنهادهای من گوش می دن D:
به گیلاسی یه پیشنهاد دادم برو یه میسی بگیر رفت گرفت.
حالا دومین پیشنهادمم مثبت واقع شد. (-:
باز در همین محفل انس و دوستی اعلام می داریم از پیوستنتان به رفقای وبلاگی در پوست خود نگنجیده و بسیار مشعوف شدیم D:

برفی سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 23:10 http://snowlady.bogfa.com

متاسفم. خیلی هم....
معشوق مرا عهد من از یاد برفت
وان عهد و وفا به باد برداد و برفت

روزگار هیچ وقت باب میل آدم رفتار نمی کنه!

پریا سه‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 23:22

سلام مدتهاست که بی سرو صدا میام و خاطراتتونو میخونم میفهمم چه حسی دارید به این معتقدم که هر کسی نیمه ای داره که با اون کامل خواهد شد به خدا اعتماد کن دوست عزیز خودش حواسش بهت هست سلامتی خوشبختی و امید رو برات از خدا میخوام و ایمان دارم که پیداش میکنی

ممنون که سر می زنی و البته بی سرو صدا بودن رو هم کمی تحمل می کنیم (; با آمار ۱۵۰ ۲۰۰ نفر در روز و این تعداد کامنت یکم جای بحث رو نوشتها بوجود میاد که حتما حرفی برای گفتن نیست که میان و می رن (یاد گیلاسی افتادم چقدر سر این آمار شاکی بود)

من همیشه امیدوارم به آینده

بنفشه چهارشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:42 http://banafshehh.blogsky.com

سلام آقا پیشول.. تمام آرشیوت رو خوندم..اگه نظر هم ندادم برای این بود که نمیدونستم واقعا چی بگم.. من فقط احساس کردم رفته( اومده) کانادا..حالا نمیدونم حدسم درسته یا نه!
در هر حال خدا بزرگه.. از این چیزها تو زندگی همه ما بوده..گذشت زمان همه چیز رو حل میکنه

به سلامتی داره میره. احتمالا شهریور دیگه اینجا نباشه. هر چند هیچوقت با رفتنش مخالف نبودم و همیشه تشویقش کردم.
کم و بیش تو زندگی هرکسی به نوعی هست. اما ... تکراری میشه بگم بی خیال.
بله حل می کنه اما باید دید چطوری حل می کنه (;

پریا چهارشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 17:29

چشم از این به بعد نظرم می دم .امیدوارم مفید باشه

ممنون (;
هر سخنی یه باری داره چه منفی چه مثبت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد