دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

دل نوشته های ماهک و پیشول

بوسه اختراع طبیعته برای زمانی که کلمه احساس رو بیان نمیکنه...

۶۳

رای دادن وظیفه شرعیه؟!!!!

اصلا شرع یعنی چی ؟!!!!

بی خیاله رای و شرع و فرع ....

 

امروز می خوام  نظر شما رو در مورد یه داستان بدونم . داستان زیر رو بخونید :

 

دختر و پسری با هم دوست می شن. بعد از یه مدت یه پله می رن جلو و روابطشون به هم نزدیک میشه. پسر و دختر به هم علاقه نشون میدن و همدیگرو کیس مناسبی برای خودشون می دونند. با هم ازدواج می کنند و یه پله دیگه می رند بالا. اونقدر همدیگرو دوست دارند که پستی و بلندیهای زندگی اصلا تو احساس و علاقه شون تاثیر نمیذاره...

جشن سالگرد ازدواج ولنتاین جشن تولد ... تو همه و همه مرد همیشه یه جمله رو تکرار می کنه. تو همه وجود منی...

زن هم همیشه گوشه چشمی نازک می کنه و با مهربونی خاص خودش نشون می ده که خوشبخت ترین زن دنیاست.

همه حسرت زندگیشونو می خوردند.

از اول زندگی تصمیم می گیرن بچه دار نشن و برای همیشه مال خودشون باشن. کمبودی تو زندگیشون احساس نمی کردند. اونقدر زندگی رمانتیکی داشتن که حتی کمبود یه صدای دیگه تو خونه رو حس نمی کردند.

سالها از زندگیه این زوج می گذشت و همچنان عاشق! یه پیرمرد و پیرزن عاشق...

هنوز صبح مرد صبحونه آماده می کرد زن کمک حال شوهرش بود و توی خونه ویلایشون زندگی خوشی داشتن...

داستان از اینجا رنگ دیگه ای میگیره. زن دچار بیماری آلزایمر میشه!!!

فراموشی... کم کم حافظه زن گذشته رو فراموش می کنه کتابهایی که خونده بود رو روزانه نگاه می کرد و براش تازگی داشتند!!! مرد از این وضعیت احساس رضایت نمی کرد. زنش روز به روز فراموشش می کرد و اون هیچ کاری از دستش بر نمی اومد.

اوضاع وخیم تر میشه زن کم کم احساس می کنه مرد رو دیگه نمی شناسه و نسبت به اون هیچ حسی نداره. روزی برای ورزش به بیرون می ره و حتی منزل خودش رو گم می کنه و تو هوای سرد مرد اون رو کنار خیابون پیداش می کنه و برش می گردونه خونه

زندگی برای مرد غیر قابل تحمل میشه. زن رو دوست داره عاشقشه اما زن حس مرد رو نداره!

مرد هر کاری برای بهبود بیماری زن انجام میده اما هیچ تاثیری نداره. تصمیم می گیره زن رو برای رفاه بیشتر به خانه سالمندان ببره. خود زن این رو از همسرش درخواست می کنه. مرد بعد از کلی کلنجار قبول میکنه. زن به خانه سالمندان منتقل میشه. در حالی که مرد ته قلبش اصلا راضی به این کار نیست و مدام به زن برای برگشتن از نظرش خواهش می کنه. اتاقی شیک در یک خانه سالمندان میشه خونه آخر زن. 

روزها مرد میاد به زن سر می زنه اما زن کم کم با حال و هوای اونجا اخت شده. تو این میون زن با یه مرد جدید در همون خانه سالمندان دوست میشه. هر روز زن از اون مرد جدید که رو ویلچره مثل یه پرستار نگهداری می کنه. مرد جدید نقاشی زن رو می کشه و زن نقاشی های کشیده شده توسط مرد جدید رو به دیوار اتاقش می زنه. زندگی جدید!!!

وجود مرد در روز برای دیدن زنش باعث ناراحتی مرد جدید می شه و احساس خودشو به زن منتقل می کنه و زن یک روز از مرد می خواد دیگه در زمانی که مرد جدید در کنارشه پیش اون نیاد. دل مرد می شکنه اما کاری نمی تونه انجام یده. همسر مرد جدید نیز انسانی سالمه که بدون فرزندانش زندگی می کنه. مرد موضوع رو با زن مرد جدید در میون می زاره و از حس اون نسبت به این قضیه می پرسه. زن میگه هیچ کاری برای این رابطه نمی تونه انجام بده. کم کم مرد جدید وابستگی شدیدی به زن پیدا می کنه. و مرد هیچ کاری نمی تونه انجام بده. مرد نیز مدتها به منزل مرد جدید سر می زنه و با زن مرد جدید رابطه خوبی پیدا می کنه.

مرد تصمیم خودش رو می گیره اجازه می ده زنش برای همیشه برای مرد جدید باشه و از زن مرد جدید خاستگاری می کنه !!!

در حالی که با زن جدید می رقصه تو رویاش به یاد زن خودش بوده و خاطراتش رو مرور می کرده...

 

 

این داستان رو تعریف کردم تا بگم انسانها با تمام عشق و علاقه اشون در دوران زندگی تصمیماتی می گیرن که فقط به دلیل اقتضای سنشون می باشه. بدنیا میاییم. زندگی می کنیم. عاشق می شیم. نیازهامونو ارضا می کنیم. به آرزوهامون می رسیم. دیگران رو برای رسیدن به آرزوهاشون کمک می کنیم. و در آخر سفر می کنیم...

نظر شما چیه؟ شما با این مقوله چه طور برخورد می کنین؟ فکر می کنین کاری که مرد کرد چه ارزشی داشت؟ این دو نفر عاشق هم بودند و شاید بشه گفت کمتر زوجی مثل اونها پیدا می شد که به هم رسیده باشن. آیا انسان باید یک بار عاشق بشه و اگه هر اتفاقی برای اون عشق بیافته نباید دوباره زندگی کنه . سرنوشت آدمهایی مثل من مرجان یا رز سفید این وسط چه طوریه؟؟؟ بیشتر از همه روی صحبتم با مرجانه. کسی که یه زندگی رو تجربه کرده آیا نباید عاشق بشه و ابراز علاقه کنه؟ شما بگین!

نظرات 9 + ارسال نظر
لی لی جمعه 24 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 23:57 http://naan-va-sharab.blogspot.com/

این داستان یک فیلمه .

ولی زیباست

a way from her
می دونم داستان یک فیلمه!!!!
اما گفتم نظرتون راجع به این فیلمنامه رو بدونم ...
این داستان برای خیلی از آدمها به انواع گوناگون بوجود میاد....

شاد باشی لی لی جون

پوروچیست شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:41 http://hkmm.blogfa.com/


یکی از مهم ترین ها از نظر من تو عاشقی اینه که بذاری عشقت شاد زندگی کنه

حالا این شادی در کنار خودت باشه یا دیگری !

باید به مرحله ای برسی که بتونی برای شادیه عشقت از شادی خودت بگذری

عشق مالکیت طلبانه خوب نیست

البته بدم نیست اما دردسر آفرینه


همه دوست دارن شاد زندگی کنند اصلا ما زندگی می کنیم برای شادی و رفاه و آرامش...
اما بعضی آدمها همیشه دوست دارند تو شادیها شون عزیزاشونم شریک کنند....
اگه رسیدی به این مرحله و طرفت شل شد چی؟؟؟
با نظر آخرت مخالفم

شاد باشی

آریانا شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:04 http://aaryanaa.blogsky.com

سلام

می دونید ؟ من همیشه این جور فکر می کنم که ما عاشق می شیم فقط به خاطر خودمون!
مثلاْ توی رابطه ی خودم خیلی وقتا شده که اذیت شدم ؛ که دیگه نخواستم رابطم ادامه داشته باشه ولی طرفم زیر بار نمی ره ؛ پس یعنی اون منو برای من نمی خواد برای خودش می خواد...

چقدر می تونیم احساس خودمون رو کنترل کنیم.
آیا همیشه سعی کردیم اولش احساسی برخورد نکنیم و به آینده هم فکر کنیم؟ چند درصد از ما آدما این شکلی با رابطه شون برخورد کردند؟؟؟؟
پس مشکل از ما نیست؟؟؟؟ اگه به آخر کار فک می کردیم بازم حاضر بودیم ادامه بدیم؟؟؟
اگه خودمون مقصریم چرا محبت دیگران رو خودخواهی می دونیم؟!!

شاد باشی آریانا جان امیدوارم امسال به آرزوت برسی!

برفی شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:11 http://snowlady.blogfa.com

نظر اریانا و یورو چیست رو کاملا قبول دارم. (البته نظر یوروچیست منهای جمله اخرش)
این که عشق یه باره و یه دفعه هست همش حرفه. عشق بارها میتونه پیش بیاد ولی کم و زیاد داره. وقتی که یه رابطه ی عاشقانه تموم شد خاطره هاش میمونن. خیلی هم ممکنه شیرین باشن و شاید کمی تلخ ولی فراموش نمیشن. به هرحال زندگی ادامه داره. این اشتباهه که ادم فکر کنه عشق فقط یکی.
به قول مهربان همسر که میگه خدا یکی زنم یکی یکی ::)
منم میگم عشق تک نیست. جایگزین داره.
پست قبلیتم کامنت داره بخون.
راستیییییییییییییییییییی ممنونم از تبریکات صمیمانه . سال دیگه قهوه خوری هم راه بندازیم ::))

همیشه خاطرات تا آخرین لحظه عمرمون تو ذهنمون وجود دارند. وقتی مرد با زن جدید می رقصید و یاد همسرش افتاد داشت خاطراتش رو مرور می کرد. این یه حس ناخودآگاهه که دنبال آدم میزاره .
حتی اگه نخوای فکر کنی بازمن مثل سایه تو ذهنت دنبالت می کنه.
خواهش می کنم برفی جان

همیشه نسکافه نصیب ما میشه. حال و حوصله قهوه خوردن رو ندارم. فعلا همون نسکافه بهتره (;

شاد باشی...

مرجان شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 20:46 http://kavir-semnan.blogsky.com/

پیشول جان ممنون از متن زیبایى که نوشتى ، من داشتم همچین با شور و حرارت میخوندم یهو رسیدم به پایینش و اسم خودم همچین جا خوردم!!!!!!!

هر چند که خیلى ها براى آدمى در شرایط من اصلا این موضوع رو جایز نمیدونن ولى واقعیت اینه که این یه احساس 100% درونیه و نمیتونم هیچ جورى کنترلش کنم، حتى کم کم دیگه سعى هم نکردم که این حس رو مهار کنم،

باید نشست و دید آینده چى میشه الان که در رکود و سکوت به سر مى بریم!!!!!!!!!!!!

شاد باشى و همیشه عاشق

راستى خونه تکونى عید کردى، قالب جدید مبارک، خوشگل شده

خواهش مرجان جان
اگه بخوای حست رو منکوب کنی اولین ضربه رو به خودت زدی. همچی لیاقت می خواد عزیز ...
آینده رو همیشه آدم خودش می سازه با احساسش. اگه الان حس می کنی دوست داری باید از اون حس کمال استفاده رو ببری اگه میبینی متنفری متنفر شو. نذار با دروغ گفتن به احساست اون رو بر علیه خودت علم کنی...

ممنون که سر زدی
حاااااااااااااااااااج خانووووووووووووووم

واقعا قشنگ شده حالا؟؟؟؟
اما از کت و کووول افتادم. دست تنهایی پدررررررم در اوووومد. مخصوصا منی که تو این کار یکم می لنگم

پریا شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 23:20

سلام
اول باید بگم این قالب بسیار زیباست آرامش خاصی داره و به شخصیتی که من ازت میشناسم خیلی میاد حتی این عکستون قشنگه هر چند نگاه تو با ماهک خیلی فرق داره
اما نظرم پیشول عریز.انسان نیازمند عشقه و براش یعنی زندگی وقتی عشقم رو به بدترین شکل از دست دادم حس میکردم دنیا تمومه برام نمی خندیدم نمی دیدم حس نمی کردم اما زمان نعمت خیلی خوبیه زمان گذشت و من فهمیدم خیلی چیزها داشتم که بهش عشق بورزم آروم تر شدم اما هنوز قلبم آزرده بود تا اینکه.. باز هم زمان گذشت دیدم به زندگی متفاوت شده بود حتی عشق معنای سابق رو نداشت و بدون اینکه من بخوام عشق جدیدی در خونه مو زد میخوام اینو بگم که عشق دوباره خیانت یا بیوفایی نیست نیاز تو بر اساس دیدگاه امروزی تو هست همه ما با عشق زند ه ایم و حقه همه ماست فقط صبر کن تا عشق به تو بر گرده خدا به یاده همه ماست من به این ایمان نداشتم اما ایمان آوردم

ممنون پریا جون بابت نظرت
ماها ۷۰ ۸۰ سال عمر می کنیم و بعد....
بحث من سر اینه که انسان تو هر دوران یکسری احساسات رو لمس می کنه
بگذار یه مسئله ای رو عنوان کنم. هندیها معتقدند زندگی هر انسانی از چند دوره خاص تشکیل شده و انسان در هر دوره یکسری گرایشهای عاطفی داره. و احساسش دچار نوسان می شه. اما تغییر پذیر به معنی واقعی نیست. نمی تونم بگم الان من این آدم رو دوست دارم اما بعد اصلا دوستش ندارم. ماها آدمها رو تو اقتضای زمان خودشون یه جور بهشون نگاه می کنیم. الان دلم می خواد یکی رو بغل کنم ببوسم نوازش کنم. ۱۰ سال دیگه احساس من میگه دلم می خواد بهش تکیه کنم. نقطه نظراتشو بدونم. در کنارش باشم. ۱۰ سال بعد دلم می خواد سعی کنم مشکلات روزانه اش رو حل کنم. مراقبت کنم ازش. در کنارش باشم. تو همه این موارد می خوام حسش کنم.
احساس ما هم با سنمون رشد می کنه مدلش رشد می کنه. تکمیل میشه.
تو هر مرحله ما این رابطه رو از دست بدیم لذت مراحل دیگه برامون مزه دیگه پیدا می کنه. زندگی سخت میشه. زندگی می کنیم اما با یه شخصیت متفاوت....
عاشقیم اما لذت بار اول اگه مونده باشه زیر دندونمون کارمون سخت می شه...

ممنون که نظرت رو گفتی
شاد باشی همیشه
بازم سر بزن خوشحال میشم....

پوروچیست یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:02 http://hkmm.blogfa.com/

این جمله ی آخر من کدومه که همه باهاش مخالفن (زبون)

اینه ؟ عشق مالکیت طلبانه خوب نیست
البته بدم نیست اما دردسر آفرینه

یا این ؟ البته بدم نیست اما دردسر آفرینه

بعد چرا مخالفین ؟ (نیش)


این توضیحم تو پی نوشت اضافه کنم که من زندگی با عشق مالکیت طلبانه رو به زندگی بدون عشق ترجیح می‌دم


البته بدم نیست اما دردسر آفرینه (نیش)
تو جمله پایین خودت جواب دادی دیگه D:
جمله آخرت یعنی هم خدا رو میخوام هم خرما روووو
نه فقط خرما رو (خنده)
با نمک بود (نییییش)


مرسیییییییییی که سر می زنی پروچیست
پس این شاخ شمشاد کجاست؟
چرا نظری نمی بینیم ازشون؟؟؟
دوست داریم یک کلام هم از آقا داماد بشنویم.


شاد باشی در کنار شوشو جان

پوروچیست یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:25 http://hkmm.blogfa.com/

هم خدا هم خرما ؟

کو کجاست ؟ به منم نشون بده (نیش)

من اومده بودم این یکی پی نوشتم اضافه کنم که دیدم جواب دادی (نیش)
زندگی بدون عشق معنی نداره ! اما عشق مالکیت طلبانه خوب نیست (دردسر آفرینه دیگه دردسر آفرین تو زندگیت من باید باشم ولاغیر)! و من ترجیح می دم چنین عشقی نداشته باشم
ولی اگه فقط همین گزینه برای عاشقی وجود داشته باشه من انتخابش می کنم
مسلمه اگه عشق غیر مالکیت طلبانه باشه به عشق مالکیت طلبانه ترجیحش می دم



شما اگه جاماسب رو دیدی به منم خبر بده

فعلن داره کار می کنه (گریه)



ما اعلام برائت می کنم از شوشو بودن جاماسب (نیش)

تو شب تاریک چرا تهمت می زنی ؟

خودش نیست من که هستم (نیش)


ولی جدی ما هنوز نامزدم نیستیم
شوشو که جای خود دارد

اصولن اگه از شرط و شروط من برا ازدواج با خبر بشی خودت میای از ازدواج با من منصرفش می کنی (نیش)

آآآآآآآآآآآآآآآآآای امان از این پوروچیست
جاماسب بنده خدا داره می دوه دنبال زندگی اون وقت خانووووم شرط داره
چرا همش شما دنبال شرط و شروطییییین (شوخی)
جاماااااااااااااااسب دلم سوخت یهو نمی دونم چرا (عینک دودی)

گلوم دیگه نمی ذاره داد بزنم والا می خواستم بگم. خرما رو خوردین دنبال خداش می گردین؟؟؟؟ (خنده)

برم اون یکی رو هم بخونم ببینم مجازه تائید میشه یا نه

پوروچیست یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:31

تا اون یکی رو تایید نکری اینم اضافه کنم

اغلب مشکلی که بعد از بچه دار شدن پیش می آد برا چیه ؟

برا همین عشق مالکیت طلبانه

یعنی حتی به بچه ی خودشونم حسادت می کنن


برا همینه که می گم دردسر آفرینه

(چشمک)

نه مثل اینکه مجازه (نیش)
امان از این دردسرهااااااااا
حالا تا اون دردسرها یه دهه وقت هست تا اون موقع اگه از هم سیر نشدین یه فکری برای حسادت بچه می کنییییم (شیطونک)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد